بايگانی وبلاگ

۱۳۹۴ اسفند ۲۹, شنبه

نقش ایران در شهادت شهید مزاری




سید مغول نسب
از 22 حوت هر ساله یاران و پیروان شهید عبد العلی مزاری تجلیل می کنند و یاد مردی که سالهای سال برای حاکمیت قانون، عدالت، برابری و برادری مبارزه کرده بود را گرامی می دارند. گرامی داشتن یاد و خاطره مردانی که برای عزت و سر بلندی کشور مبارزه کردند و آرزو داشتند که یک افغانستان سر بلند و متحد و مترقی در سطح دنیا داشته باشیم، کاری بس ارزشمند و قابل تحسین می باشد، اما یاران شهید مزاری هر ساله که در این مراسم سخن می گویند و بسیاری از رسانه ها هم از او یاد می کنند، کمتر کسی به این موضوع توجه می کند که مزاری چرا مغضوب ایرانی ها قرار گرفت، با اینکه ایران شاخه شیعی حزب وحدت را در کنار دیگر جریانها تمویل می نمود در جنگها، اما مزاری چرا از سوی ایرانی ها برای مدتی حمایت  گردید ولی در اواخر نه تنها این حمایت قطع شد بلکه  طرح قتل مزاری پیش از آنکه در دستور کار طالبان قرار داشته باشد در تهران برنامه ریزی و به مرحله عملیاتی خویش منتقل گردیده بود؟
رابطه مزاری و ایران:
 پس از آنکه اتحاد جماهیر شوروی به افغانستان حمله کرد،  احزاب جهادی زیادی به وجود آمد و سازمان نصر افغانستان هم  یکی از این احزاب به شمار می رود  که توسط عبد العلی مزاری تشکیل شد، این سازمان توانست برای ادامه حیات سیاسی ونظامی خویش از پاکستان و همچنان ایران حامیان جدی ای برای خود پیدا نماید، اما بخشی از اعضای این سازمان گرایشهای روشنفکری داشتند، به همین دلیل شاخه های مختلفی در سیاست گذاری خارجی ایران با آن مخالف بود، آنها اقدام به احزاب جدیدی نمودند تا سازمان نصر را از صحنه معادلات افغانستان حذف نمایند، این سازمانها عبارت بودند از حرکت اسلامی افغانستان- پاسداران جهاد اسلامی افغانستان- جبهه متحد افغانستان و... که همه یکی پس از دیگری به جای جهاد با نظام کابل، جنگ برای نابودی سازمان نصر داشتند، (هرچند که شاعبه مشغول سازی هزاره جات توسط ایران نیز مطرح است) عبد العلی مزاری پس از سالها جنگ تحمیلی داخلی و تنظیمی در هزاره جات، در یک اقدام بی سابقه توانست که قومندانهای همه احزابی که از سوی ایران تمویل می گردید را در بامیان جمع نمایند و به جنگ های تنظیمی در هزاره جات نقطه پایان بگذارد، این حرکت عبد العلی مزاری برای بسیاری از مقامات ایرانی غیر قابل قبول بود، مزاری بنیاد های حزب وحدت را ریخت، اما رهبران این احزاب اکثرن در ایران بودند و چون اطاعت از ایران داشتند، نمی توانستند که  در چوکات حزب وحدت خود را جابجا نمایند. مزاری برای حل موضوع در سال 1368وارد ایران شد، به گفته خود عبد العلی مزاری او با اینکه سوگند یاد کرده بود که هرگز روی خود را به روی شیخ آصف محسنی نزند، زیرا او قاتل برادرانش بود، اما به خاطر منافع مردم و افغانستان این سوگند خود را شکست و به استقبال شیخ اصف محسنی رفت و به دیدار او رفت و... اما سر انجام مقامات ایران اجازه ندادند که اقای شیخ اصف محسنی وارد حزب وحدت شود، شاخه هایی از حرکت اسلامی به حزب وحدت پیوست، اما کلیت حزب حرکت به رهبری شیخ اصف محسنی به خاطر عدم رضایت ایران نتوانست که با مزاری یک جا شوند.
مزاری با دیپلماسی فعالی که داشت حد اقل توانست که بخشی از مقامات ایرانی را قانع کند که دفاتر حزب وحدت در ایران افتتاح گردد، و شورای ائتلاف تهران منحل شود. در ان زمان کریم خلیلی سخنگوی این حزب بود و او به نشانه اعتراض و سفارش بعضی مقامات ایرانی تهران را ترک کرد و در پاکستان اقدام به تاسیس سازمان نصر نوین نمود.
در حقیقت می شود  گفت که مزاری حزب وحدت را بر ایرانی ها تحمیل نمود، مسلم است که هر فعالیت تحمیلی عواقب خاص خودش را نیز در پی دارد، مزاری در یک معامله به خاطر رسمیت بخشیدن دفاتر حزب وحدت و جمع شدن سایر دفاتر احزاب هشت گانه مقیم تهران بعضی از نمایندگان استخبارات ایران را در کادر اولیه حزب وحدت بنام شورای نظارت پذیرفت، به خصوص ایت الله فاضل که یک مهره کلیدی از وزارت اطلاعات ایران بود، و سالها در متن این ارگان کار کرده بود و برای فعالیت های وسیع ساخته شده بود، او را پذیرفت. در مقابل کوتاه امدن مزاری مقامات ایران آرام تر شدند و بخشی از دفاتر احزاب را جمع کردند و دفاتر حزب وحدت باز شد. اما این به این معنا نبود که ایرانی ها ارام بنشینند و در مقابل این حرکت خارج از چوکات و برنامه های ایرانی ها سکوت پیشه کنند و هیچ اقدامی نکنند، ایرانی ها به سرعت کار جذب نیروهای جدید از درون حزب وحدت را شروع کردند و اقدام به پرورش نیروهای جدید از زیر مجموعه حزب وحدت برای مهار عبد العلی مزاری را آغاز کردند.
عبد العلی مزاری به افغانستان بازگشت و درغیاب او شورای مرکزی حزب وحدت در بامیان او را به سمت رهبری حزب انتخاب کردند، چیزی که بازهم ایرانی ها را غافل گیر نمود، زیرا ایرانی ها هیچ علاقه نداشت که مزاری در این سطح در داخل حزب وحدت رشد نماید زیرا از نظر ایرانی ها مزاری شخصی مستبدی بود که در برابر او دیگران توان ایستادن و قدرت نمایی را نداشتند.
به همین خاطر هم بود که ایرانی ها از آینده حزب وحدت نگران بودند، زیرا در چوکات حزب وحدت بر خلاف اساسنامه شورای ائتلاف که در آن قید شده بود جلسات ائتلاف تهران بدون حضور نماینده ولی فقیه فاقد رسمیت می باشد، اما در حزب وحدت هیچ جایگاهی برای ایرانی ها وجود نداشت، بلکه در اساسنامه آن ذکر شده بود که تمامی تصامیم در بامیان بر اساس منافع ملی افغانستان وحزب  وحدت اسلامی گرفته می شود.
تحولات افغانستان هر لحظه شکل و شمایل جدید می گرفت، داکتر نجیب در آستانه سقوط قرار داشت، مجاهدین هر لحظه برای خود تصامیم مقطعی می گرفتند، مجاهدین که حتا برنامه ای برای پس از نجیب نداشتند، تازه تجربه حکومت داری هم نداشتند، دچار سرگیجه شده بودند، به همین خاطر اکثریت جناحهای مجاهدین به گونه مختلف مورد سوء استفاده ایران و پاکستان قرار می گرفتند.
مزاری از این راز با خبر بود که سیاست ایران رابطه پنهان با همه جناح های افغانستان است، اما با همه جناحهای افغانستان سخن متفاوت دارد، ایرانی ها در میان احزاب جهادی غیر پشتون مسئله حاکمیت آنها را دامن می زدند و اینکه آنها سه قوم بزرگ و اکثریت مطلق افغانستان می باشد، اما در میان پشتونها نیز همین موضوع را دامن می زدند که شما شایسته حکومت می باشید و جهادگران واقعی شما هستید دیگران که بیشتر در جنگهای داخلی و... مصروف بوده اند.
ایرانی ها حتا مسئله تجزیه را نیز در میان دری زبانها مطرح کرده بود، اما هیچ یک از این مسایل باعث نمی شد که عبد العلی مزاری منافع ملی افغانستان را از یاد ببرد. او در همه جلسات غیر عمومی خویش در جمع دوستان تاکید داشت که ما افغانستان واحد می خواهیم اما نوع نظام باید مورد بررسی قرار بگیرد.
با حاکم شدن مجاهدین جنگ داخلی به خصوص در غرب کابل در گرفت، در ایجاد این جنگها ایرانی ها نقش اساسی داشتند، اما آنها می خواستند که با در گرفتن این جنگ ها زمینه تجزیه افغانستان را فراهم کنند، به همین خاطر فشار زیادی را بر مزاری وارد می کردند، اما این مزاری بود که هر دم بستر تحولات را به نفع افغانستان تغییر می داد، ایجاد ائتلاف های جدید، ارتباطاط جدید و ایرانی ها در تلاش بودند که از درون حزب وحدت با استفاده از مزدوران خودش مزاری را مجبور به پیروی از سیاست ایران نمایند، مزاری اما نه تنها اطاعت از ایران نکرد، بلکه در یک سخنرانی رسمی اعلام کرد که "ما تا دیروز فکر می کردیم نوع نظام ولایت فقیه در افغانستان مناسب باشد" اما امروز ما به دنبال تثبیت موقعیت هزاره ها به عنوان یک واقعیت اجتماعی و تاریخی می باشیم، و مسئله نوع نظام یک مسئله جدا گانه بوده که باید بعدن روی آن فکر شود و تصمیم گرفته شود، اما نظام ولایت فقیه در افغانستان جای ندارد.
از زبان محمد اکبری(یکی ازاعضای رهبری وقت حزب وحدت و قبلن عضو حزب پاسداران جهاد و فعلن نماینده بامیان در ولسی جرگه) نقل شده است، که اقای سید علی خامنه ای به او گفته بوده است که در مقابل مزاری به ایست، تا زمانیکه او مجبور شود ولایت فقیه را بپذیرد، اقای اکبری گفته است که ایران تصمیم داشت در افغانستان از مزاری شخصیتی شبیه سید حسن نصر الله در لبنان حتا قوی تر از او بسازد، اما مشروط بر این بود که او از ولایت فقیه در افغانستان دفاع نماید. و این موضوع بارها و بارها به اقای مزاری گفته شد، که تو این معاهده ولایت فقیه را امضاء کن ما کاری می کنیم که رکن اصلی و تعیین کننده دولت افغانستان خودت باشی، هر دولتی که روی کار بیاید یا از تو اطاعت می کند و یا اینکه تو تمام قدرت آنها را به چالش می کشانی، اما مزاری قبول نکرد، من وظیفه داشتم که در برابر مزاری مقاومت کنم در داخل حزب وحدت تا او این معاهده را ناچار امضا کند اما او این معاهده را امضاء نکرد هم خود را نابود کرد و هم ما را بیچاره کرد و... ادامه دارد




هیچ نظری موجود نیست: